ارشد

ساخت وبلاگ
از زبان تان مراقبت کنید. زبان همان شمشیر دولبه معروف است. قلب ها را از ته می شکند. همزمان که از زبان تان مراقبت می کنید از حرف ها و کارهای زشت اطرافیان تان نیز بگذرید. نبینید. با این کار هم خودتان را راحت کنید و هم لج بدخواه تان را بیشتر دربیاورید. به زندگی مردم کاری نداشته باشید. داشته ها و نداشته هاشان را چرتکه نزنید. حسود زندگی مردم نباشید. سرگرم داشته ها و در تلاش برای رسیدن به نداشته های خودتان باشید. شما نمی دانید میچکایی که با کسی کاری ندارد و زندگی خود را می کند و خیر دیگران را می خواهد با همین شرایط چقدر از اطرافیانش رنجیده است. دو سه ماهی می شود که اعصابی برایش نمانده است. تهمت هایی بهش زده شده است. توهین هایی که شنیده است. اصلا نمی دانید این دو سه ماه چقدر زندگی اش جهنم شده است. فقط و فقط برای باریک بینی و توهم و تهمت و توهین همسایه پایینی اش!! اصلا اگر بخواهم برای تان تعریف کنم سرتان سوت می کشد ولی میچکا بیکار نیست و کلی اهداف نرسیده دارد و می خواهد با آرامش به زندگی اش ادامه دهد. برای همین است که بی خیال احمق بودن بعضی ها می شود و همه دیده ها و شنیده ها را همانند گذشته پشت گوش می اندازد و به بزرگ منشی خودش ادامه می دهد. در همین حین شما هم مراقب زبان تان باشید و نصیحت های میچکا را جدی بگیرید که خیر دنیا و آخرت است. ارشد...
ما را در سایت ارشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmeechkaa3 بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 17:51

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ارشد...
ما را در سایت ارشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmeechkaa3 بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 17:51

مجتبی شکوری در یک جایی می گوید: "بعضی وقت ها ما آدم ها اون قدر دنبال ترین های زندگی می گردیم که زندگی داشته مون رو از یاد می بریم." مثال این حرف هم می تواند شخص بنده باشم. از سال های پیش تا به الان فقط دویده ام. بدون آن که از زندگی داشته ام لذت برده باشم. بدون آن که به داشته هایم اندیشیده باشم. که من چقدر از هر جهت غنی هستم اما تنها نبودها و کاستی ها به چشمم می آمد. منی که تن سلامت این سال هایم می توانست تنها و تنها دلیل شاکر بودن و خرسندی ام باشد.  بعد در ادامه می گوید: "من بعضی وقت ها میرم تو قبرستون، تو گور می خوابم و آخرین تصویری که یک مرده می بینه رو تماشا می کنم. بعد با خودم فکر می کنم که اون لحظه عزیزانم در حالی هستن. آخرین بار همسرم نیلوفر رو تصور کردم که چقدر ناراحته. همین لحظه ار تو گور پریدم بیرون. مثل اینکه برق سه فاز منو گرفته باشه. دلیل من برای زندگی کردن همین قدر ساده است. همسرم. اگه تو اون قبر و تو اون شرایط دلیل برای بیرون پریدن از قبر نداشته باشیم مرده ایم، لباسی که تن مون هست کفن مونه ... ." چقدر با این حرف ها گریه کرده ام، چقدر با جمله آخرش اشک ریخته ام، ... بماند. من این همه دلیل برای زیستن داشته ام و هیچ وقت به آن ها نیندیشیده ام!! ارشد...
ما را در سایت ارشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmeechkaa3 بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1402 ساعت: 18:58